نیستی
نیستی!
از شعر هایم
سکوت گورستان می آید؛
باید فکری کرد
برای این روزهای رفتنی و
شب های ماندنی
زمستانی که در راه است
و چهار دیواری فروریخته ی آغوشت
که از زیر خاک
تکه تکه باز می یابم
دُورتادُور تَنگ می چینم
و خیالی که پر می کند
جای خالی نوازشت را،
تا یلدا ... که باشی
دو چِله از من گذشته است و
نیستم!
نظرات شما عزیزان: